. 11- وجود خدا... - بسیج مدرسه عشق : مسجد قائم آل محمد و پایگاه شهید شیرویه سرخ رود
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

مردی برا اصلاح سر و صورتش به آرایشگاه رفت.

در حال کار گفتگوی جالبی بین آنها در گرفت.

آنها درباره موضوعات و مطالب مختلف با هم صحبت میکردند.

وقتی به موضوع خدا رسیدند،آرایشگر گفت:من باور نمیکنم که خدا وجود داشته باشد.

مشتری پرسیدد:چرا باور نمیکنی؟

آرایشگر جواب داد:کافی است به خیابان بروی تا ببینی چرا خداوند وجود ندارد.به من بگو اگر خدا وجود داشت آیا این همه مریض میشدند؟بچه های بی سرپرست پیدا میشد؟

اگر خدا وجود می داشت ،نباید درد و رنجی وجود داشته باشد.نمیتوانم خدای مهربانی را تصور کنم که اجازه میدهدد این چیز ها وجود داشته باشد.

مشتری لحظه ای فکر کرد،اما جوابی نداد،چون نمیخواست جرو بحث کند.

آرایشگر کارش را تمام کرد و مشتری از مغازه بیرون رفت.به محض اینکه از آرایشگاه بیرون آمد در خیابان مردی را دید با مو ها بلند و کثیف و به هم تابیدده و ریش های اصلاح نکرده و

ظاهرش کثیف و ژولیده بود.

مشتری برگش  به آرایشگا و به آرایشگر گفت:میدانی چیست،به نظر من آرایشگر ها هم وجود ندارند.

آرایشگر با تعجب گفت:چرا چنین حرفی میزنی ،من اینجا هستم،من آرایشگرم.

من همین الان مو های تورا کوتاه کردم.

مشتری با اعتراض گفت:نه!آرایشگر ها وجود ندارند،اگر وجود داشتند،هیچ کس مثل آن مردی که بیرون است،با موهای بلند و کثیف واصلاح نکرده پیدا نمیشد.

آرایشگر جواب داد:نه بابا،آرایشگر ها وجود دارن!اما کسی به انها مراجعه نمیکند.

مشتری تایید کرد:دقیقا!نکته همین است.

خدا هم وجود داردد!فقط مردم به او مراجعه نمیکنند و دنبالش نمیگردند برای همین است که این همه درد و رنج در دنیا وجود دارد...

 






تاریخ : سه شنبه 93/10/30 | 3:24 عصر | نویسنده : ghasem nikpoor | نظرات ()
.: Weblog Themes By SlideTheme :.

  • وی پیک